- امیر ما
از ماه های تبری معادل اسفندماه خورشیدی، نوروز ما
معنی امیر ما - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(اَ رِ زَ دَ)
لغت نامه دهخدا
شیخ العجم. شاعر عارف و دارای دوبیتیهایی بزبان طبری است. از اشعار او در ریاض العارفین آمده است. (از ریاض العارفین ص 43 و الذریعه قسم 1 از جزء9 ص 100)
(اَ رِ)
لغت نامه دهخدا
برخی از سلاطین را بعد از مرگشان با این نام خوانده اند: در تاریخ سامانیان امیراسماعیل سامانی و در تاریخ غزنویان سلطان محمود غزنوی. (از تاریخ بیهقی) (از تاریخ بخارای نرشخی)
(اَ)
لغت نامه دهخدا
امیرزاده. شاهزاده. میرزا: عازم اردوی پادشاه بودند و پادشاه ا میرزا شاهرخ بوده به سمرقند رفته بود. (مزارات کرمان ص 43). ورجوع به همین کتاب ص 45 و 54 و 108، و میرزا شود
(اَ کَ)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است از دهستان پازوار بخش بابلسر شهرستان بابل با 5000 تن سکنه. آب آن از رود خانه بابل و چاه. محصول آن پنبه، صیفی، غلات، سبزی، حبوب و کنجد است. در حدود 50 باب دکان و پاسگاه شهربانی و شعبه شهرداری و محضر رسمی مرکز حوزۀ آمار و مدرسه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
(اَ رِ حَج ج)
لغت نامه دهخدا
سردار پیشوای حاجیان. (آنندراج). ملک الحاج. رئیس کاروان حج. رجوع به امیرحاج و امیرالحج و امیرالحاج شود
(اَ رِ)
لغت نامه دهخدا
کسی که اجرای اوامر شاه در روز مظالم و یا تصدی امور مظالم بعهدۀ او بود. (فرهنگ فارسی معین). رئیس عدلیه. قاضی القضاه. (یادداشت مؤلف). امیر حقوق. (فرهنگ فارسی معین). میرداد. و رجوع به میرداد و امیر دادی شود
امیرامیران، فرمانده کل سپاه، قورچی باشی (صفویه) یا امیر الامرائی. شغل و مقام و سمت امیر الامرا: انواع مضرت او بسپاهی و رعیت رسیده از امیر الامرائی قراباغ معزول گشته
کسی که اجرای اوامر شاه در روز مظالم و یا تصدی امور مظالم بعهده او بود امیر حقوق
از توابع دهستان بابل کنار بابل
ماه یازدهم تبری
مایه ی خمیر
برکت زا